به نام محبوبش» آن روز، به اقتضای درس، خاطره‌ای از یکی دانشجویانم را از دوره‌ای دور در کلاس نقل می‌کردم؛ اتفاق تلخی که در دوستی با یک پسر برایش افتاده بود و برای مشاوره پیش من آمده بود؛ کاملاً مجهول، بدون اشاره به نام یا هویت یا حتی رشته و دانشگاهش، شروع کردم به تعریف؛ توجه همه بچه‌ها جلب شده بود، وقتی تمام شد، به یکباره، یکی از دانشجویان از وسط کلاس گفت استاد من اگر جای آن دختر بودم، دوست نداشتم خاطره‌ام را جایی نقل کنید گفتم مگه من اسمی از ایشون بردم؟ نه مگه شماها ایشون رو می‌شناختید؟ نه پس اشکالش چیه؟ اشکالش اینه که پزشک محرم اسرار بیماره و استاد، محرم اسرار دانشجو یک مغالطۀ منطقی که جواب ندادنش استادانه‌تر بود  
آخرین مطالب
آخرین جستجو ها